۳۰ دی ۱۴۰۳
دی ماه تموم شد همراه با اولین و آخرین امتحان ترم سوم. بعد تموم شدن امتحان از یه سری از بچهها که دیگه ترم بعد نمیبینمشون خداحافظی کردم. خداحافظی تا زمانی که دیگه مشخص نیست چه موقع همو ببینیم یا اصلا شاید دیگه نبینم. قصهای که یه آرک ازش اینجوری تموم شد و غمگین بود.
بعد تموم شدن امتحان با یه سری از بچهها رفتیم کافه سمت ولیعصر و نزدیک یک ساعتی کنار هم گذروندیم برگشتنی به خوابگاه هم رفتم پیش تیانا، کمی باهاش حرف زدم و برگشتم اتاقم. باید بشینم تک تک کارایی که این مدت براشون برنامه ریخته بودم رو انجام بدم.
ندیدن یک سری آدمها که بهشون عادت کرده بودم برام سخت میشه. اما به این فکر میکنم من از ۹۸ خیلیها رو ندیدم و اینجوری نزدیک شش سال گذشت و آدمها همیشه موجوداتی هستند با وضعیت سازگار میشن مثل الان من که از خیلی از چیزها گذشتم و حالا اینجا وایسادم. امیدوارم اگه روزی دوباره دیدمشون تو بهترین وضعیت خودمون باشیم