۳۰ شهریور ۱۴۰۴
صبح که با آلارم گوشیم بیدار شدم اینجوری بود که کاش میتونستم بخوابم اما خب باید بیدار میشدم. خودمو کشوندم پشت لپتاپ و شروع کردم به تق تق کوبیدن رو کیبورد. امروز میخواستم برم آموزشگاه رانندگی تا برای آزمون شهر نوبت بگیرم ولی به قدری بارون میومد که منصرف شدم و انداختم برای فردا. فکر میکردم بارون حالمو خوب میکنه بیشتر غمگینم کرد :)) از دیشب هم شروع کردم به خوندن مقاله برای پایان نامه اگه بتونم روزی دو سه تا بخونم شاهکار کردم. گفتم شاهکار یادم اومد جمعه مبلمون رو با سشوار سوزوندم و آهنگ چاووشی تو ذهنم پخش میشد زل بزن به شاهکارت :)
بعد مدت نسبتا کوتاهی هم چند قسمت انیمه دیدم. این بار انیمه wind breaker انتخاب کردم. میره تو دسته انیمههای تو راهی؛ تا الان که چیز خاصی نداشته البته شخصیت اصلیش ساکورا رو دوست داشتم. فکر کنم دو روزی میشه کتاب جنگی که نجاتم داد رو نخوندم. شاید فردا یا اگه حوصله داشتم آخر شب.
به شرطی که بتونم تو خونه پایاننامه رو خوب پیش ببرم به خودم جایزه میدم و مهر رو کامل خونه میمونم.