۲۴ خرداد ۱۴۰۴

نوشته شده در ساعت 0:1 توسط lostsenpai

بعد از گذروندن یه شب پر استرس برگشتم خونه. اینجا دیگه همش ساعت چک نمی‌کنم تا اگه بعد از یه ربع صدای بمب و موشک نشنیدم یعنی حداقل تا یک ساعت میتونم آروم باشم. اما یه گوشه از قلبم موند تهران. و نگران دوستام که تهرانند، نگران شهری که دوسش دارم و نگران از اینکه این وضع تا کی ادامه پیدا می‌کنه. غروب که میخواستم بخوابم همش این توهم رو می‌زدم که نکنه الان دوباره صدای انفجار بشنوم. تجربه که خیلی بدیه و فکر نکنم حالا حالاها از این وضع بیرون بیام.

وارد ۲۵ خرداد شدیم :)

آمارگیر وبلاگ

© یادداشت‌های روزانه