۴ آبان ۱۴۰۴
سومین روز از برگشتنم به تهران داره خیلی آروم و بیدردسر پیش میره. دیشب دو تا مقاله درباره هواداری خوندم و باید هفته بعد حضوری برم استادمو ببینم تا بهم چندکتاب خوب واسه پایاننامه معرفی کنه. خوندن اون همه منبع به انگلیسی واقعاً پدر آدم رو درمیاره.
دیروز انیمه فروت بسکت رو دانلودم کردم و تا الان دو قسمتی ازش دیدم. همون انیمه رومنسی هست که دلم میخواد الان ببینم. نمیدونم ادامه روندش چه جوری قراره پیش بره شاده یا غمگین، ولی فعلا که ازش خوشم اومده. دوباره برگشت زدم به خوندن کتاب و تو مسیر رفت و برگشت به محل کار دارم ادامه جنگی که نجاتم داد رو میخونم. هنوز قراری نذاشتم که برم تیانا رو ببینم یا با فاطمه و زهرا کنار هم جمع بشیم و قسمت بد ماجرا الان گرمای هواست. کاش حداقل کمی بارون میبارید.