۱۶ خرداد ۱۴۰۴

نوشته شده در ساعت 21:31 توسط lostsenpai

بعد از دو روز شیفت پشت هم تو روزای تعطیل امروزم به استراحت گذشت و انجام دادن یه سری کارای کوچک. هرچند برای اینکه فردا دوباره با آدمها روبه‌رو بشم یک روز استراحت برای من کم بود اما بازم از همینم راضی‌م. این چند روز از اون وضعیت اسفناکم کمی فاصله گرفتم و حالم بهتر شد. دلیلش؟ نعمتی به اسم دوست :) تیانا برگشت خوابگاه و حال منم بعد دیدنش بهتر شد. از مدتی که دور بودیم شروع کردیم به حرف زدن و صحبت کردن درباره تمام اتفاقایی که تو این مدت گذروندیم و همه اون خبرهای بدی که تو این دو هفته اتفاق افتاد. الان خیلی بهتر درک می‌کنم که چقدر ما آدم‌ها به همدیگه نیاز داریم حتی حرف زدن درباره مسخره‌ترین چیز تو دنیا با کسی که باهاش راحت باشی می‌تونه مثل یه تراپی باشه. مثل همه وقتایی که مانگا می‌خونم و خوشحالم. یا انیمه می‌بینم و خوشحالم و گیم می‌زنم و حالم بهتر میشه. دیشب با تیانا و هم‌اتاقیش پاسور بازی کردم. البته که من اولین بارم بود و خوشم اومد. برام اولش اون قانونای بازی گیج کننده بود و یادم می‌رفت. اما بعدش بهتر شد :)

با استادم امروز صحبت کردم تا یکشنبه یا دوشنبه ببینمش که گفت نیستش. ولی خبر خوبی که بهم داد این بود اگه فرصت کنه متن پروپوزالم رو ویراش میکنه تا دوهفته دیگه بره برای تصویب. اگه تصویب بشه من یه نفس راحت می‌کشم. باید بشینم و کتاب دل تاریکی رو شروع کنم به خوندن. چیزی تا پایان ترم نمونده و من باید دو تا متن مکتوب از نقد کتاب و انیمیشن بنویسم. الان که فکرش رو می‌کنم کاش یه کتاب آسون‌تر برمیداشتم یا حداقل کوتاه‌تر.

اما الان تصمیم دارم تا ادامه انیمه چینسامن رو ببینم. انیمه‌ش اوکیه تا اینجا البته نه اونقدری که منو بکوب بنشونه پای لپ‌تاپ. انتظار داشتم تو چهار روز حداقل ۱۲ قسمتش رو تموم کنم اما نشد.

آمارگیر وبلاگ

© یادداشت‌های روزانه